حسینحسین، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 11 سال و 4 روز سن داره

حسین مامان و بابا

رویش اولین و دومین مبارک‌حسین جونم

از شروع هفت ماهگیت یهو خیلی بی اشتها شدی و هیچ غذایی نمیخوردی شیر هم که از اولش خوب نمیخوردی خلاصه دائم‌گرسنه بودی و بد اخلاقی میکردی گوشتو میکشیدی دو سه روزم اسهال من که منتظر دندونت بود حس کردم از درد دندونته یه کوچولو لثه تم سفید شده بود  برات ژل دندون زدم و یکمم استامینوفن و دندونیه یخ و از این چیزا تا بالاخره بعد از ده روز یعنی بیستم اردیبهشت نوک دندونت زد بیرون مبارکت باشه پسر گلم فردای اون روز وقتی بابا داشت دندونت و با انگشتش چک‌ می کرد گفت دوتا دندون درومده هر دو خیلی خوشحال شدیم بعد از ده روز سختی واقعا مستحق دو تا مروارید زیبا توی دهنت بودی ...
20 ارديبهشت 1396

پایش شش ماهگی

واکسن این دفعه ت میفتاد تو تعطیلات نوروز به همین خاطر بعد از سیزده به در واکسن زدی این سری که رفتم بهداشت بازم کمبود وزن داشتی اینم قسمت منه دیگه نمیشه هم بهشون گفت دارم غذا کمکی میدم انگار به جای ادم یه کامپیوتر نشوندن اونجا هر چی میگی بازم حرف خودشو میزنه هر چی بهش میگم شیر خوب نمیخوره کم میخوره میگه بیشتر بهش شیر بده خب بابا نمیخوره ولی خدا رو شکر حداقل سیر صعودی داری سر واکسن شش ماهگیت هم خیلی اذیت شدی هر چی دفعه های قبل تب و درد نداشتی این سری دو روز تب کردی و پات انقدر درد میکرد تکون نمیدادی تا یه هفته هم کلا بی اشتها بودی و غذا که پیشکش شیر خودمم به زور میخوری بدترین اتفاقش این بود که دیگه شیشه نمیگیری دلم به همین یه ذره شیرخشکی...
18 فروردين 1396

خنده با صدای بلند و هیجان

خب خب پسری با بزرگ شدنت هر روز توانایی های بیشتری پیدا میکنی و خستگی رو از تن مامان و بابا به در میبری از سه ماه و نیمگیت دیگه بلند  میخندی و ذوق می کنی مخصوصا وقتی میخوام پوشکتو عوض کنم و غلغلکت میاد  بعد از چهار ماهگیت هم برای یاسمین خیلی ذوق میکنی و وقتی یاسمین میدوه یا میپره میخندی و دست و پا میزنی انگار خودتم میخوای پاشی بدوی 
11 اسفند 1395