حسین مامان و بابا

۱. لبخند زدن

امروز رفتیم پیش دکتر نیک نژاد تو چهار راه قنات که دکتر فتحی معرفی کرده بودن و شما رو ختنه کردیم اول هی مامان نفس میگفتن من بمونم تو ماشین که من راضی نشدم بعد تو مطب میگفتن بشینم اتاق انتظار که اولش نشستم ولی بعدش طاقت نیاوردم و رفتم تو یه مقدارم حس فضولی داشتم میخواستم ببینم دکتر چیکار میکنه و اینکه تحمل صدای گریه هات از بیرون واقعا سخت بود از تو اقلا میبینم چیکار میکنن واسه همین رفتم تو  الهی بگردم برات اگه مجبور نبودیم هیچوقت راضی به این کار نمیشدم البته برات بیحس کرده بوود و خیلی گریه نکردی ولی همون گریه های کمت هم دل ادم رو ریش میکرد  خلاصه من خیلی خودم رو نگه داشتم ولی اخر سرش دیگه قندم افتاده بود و سرم گیج میرفت تا خ...

بالاخره نافت افتاد نمیدونم چرا بچه های من دیر نافشون میفته مال شمام دو هفته طول کشید و بالاخره در 15 روزگیت افتاد و راحت شدی مبارکت باشه حالا هفته دیگه باید بریم برا ختنه خدا بخیر کنه اونو که هم راحت بگذرونی و هم زود حلقه ش بیفته اذیت نشی گل پسرم

حسین جون روز یک شنبه یازدهم مهر ماه سال هزار و سیصد و نود و پنج ساعت ده و بیست دقیقه به دنیا اومد.           مطابق با ۳۰ ذی الحجه ۱۴۳۷ هجری قمری  و ۲ اکتبر ۲۰۱۶ میلادی                   🎉🎊🎉🎊🎉🎊     ...

امروز دوباره و برای اخرین بار رفتم سونوگرافی تا از وضعیت سلامت شما و روند بارداری مطمئن بشیم خدا رو شکر همه چیز خوب بود جفت کیسه اب وزن گیری شما فقط گفتن کلیه ها پره که بهد از تولد هم باید سونو بشه ولی چیز مهمی نیست و نگرانی نداره تاریخ زایمان رو ۱۷ مهر گفتن که البته سزارین یه هفته زودتر میشه و شما قراره ۱۱ مهر به دنیا بیای و بپری تو بغل مامان مهدیه 😊

بالاخره بعد از چند هفته برنامه ریزی این هفته رسیدیم عکس های بارداری خوشگلی بندازیم البته قابل اپلود شدن رو وبلاگ نیستن میتونی تو فایل عکسها ببینیشون فقط این یدونه رو برای نمونه میزارم   ...

همه برای اومدنت ذوق دارن مخصوصا من و مامان نفس این تخت خوشگل و مامان نفس برات دوختن که وقتی میری خونشون توش راحت راحت بخوابی       این اویز های اسم رو هم من درست کردم که بزنیم رو در اتاق شما و یاسمین        یه دست ژیله و شلوار و کلاه و شال گردن هم با کمک خاله برات بافتم که البته هنوز شال گردنش تموم نشده هر وقت تموم شد عکسشو میزارم 🙄   ...

دیگه داریم به روز های اخر نزدیک میشیم از هفته دیگه شما میتونی به دنیا بیای و بپری تو بغل مامان 😉 راستش و بخوای فکر میکنم دوران سختی رو پیش رو دارم ولی انقدر برای دیدنت ذوق دارم که سعی میکنم به این موضوع اصلا فکر هم نکنم تا خوشحالیمو خراب نکنه خلاصه که هر چه پیش آید خوش آید ما میخواستیم شما هم مثه یاسمین تو بیمارستان بهمن به دنیا بیای ولی دکتر امانی صلاح دیدن بیمارستان مادران متولد بشی و خب نمیشه رو حرف دکتر حرف زد بنابراین سه هفته دیگه میبینمت گل پسرم 😄😍   اینم عکس سی و دو هفتگیته  ماشالا خیلی نازی و البته خیلی شبیه یاسمینی ...

لباس ها و وسایلی که جدید برات خریدیم    لباسهای نوزادی و بدو تولد    لباس های یک تا سه ماه     لباس های سه تا شش ماه     اینم کفش های عید حسین جونم 😊       ...